salambarmongi

 خانهداستانک از شب عملیات
داستانک از شب عملیات
ارسال شده در 13 آذر 1400 توسط یا لثارات الحسین در بدون موضوع

این راه ادامه دارد…

  لباس های مشکی و تنگمان را که پوشیدیم ، کفش های پهنمان را که پا کردیم  با صدای فرمانده به دل دریا زدیم .

 بعد از چندماه دست و پنجه نرم کردن با موج های وحشی و گرداب ها چند روزی درحال آماده باش بودیم تا همین امشب که عملیات شروع شد .  با غروب هر روز خورشید ، نوای روح بخش دعا و مناجات محفلمان را قوت می بخشید گویی  دل را رها کرده ایم از غیر تا قرار بگیرد بااو .

 ناگفته نماند شوخی و خنده هم چاشنی این شب های سنگر شده بود . نامه نگاری ، مسواک زدن و … از برنامه های  شب هنگام بچه ها بود .

امشب  وقتی فرمانده دقایقی رو به بچه های گردان درحال صحبت کردن  بود  ناگهان نقش بر زمین شدجانشین فرمانده بلند گفت روی زمین بخوابین  همگی روی زمین دراز کشیدیم احتمال وجود تک تیرانداز داده شد امدادگر و دونفر از بچه ها فرمانده رو به سنگر بردن  هیچ اثری از شلیک گلوله برتن فرمانده نبود نبض ، ضربان قلبش چک شد جانشین فرمانده زیر لب گفت حاجی رفتی استراحت اجباری .

اما در بیرون سنگر ولوله ای به پا بود جانشین فرمانده بلند گفت   حاجی حالش خوبه یعنی خوب میشه برادرا گوش کنین سه شبانه روزه که پلک به هم نذاشته بود همگی آماده باشین برای چند ساعت دیگه . حدود سه ساعت  بعد به وقت عملیات ، فرمانده بیدار بود و با ذکر بلند یا زهرا گردان جان تازه ای گرفت .

روح  مطهر همه شهدا صلوات

نویسنده : ز. اشتری


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آخرین مطالب

  • مدیریت سپاه توسط امام حسن علیه السلام
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

salambarmongi

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان